مهربانمهربان، تا این لحظه: 16 سال و 14 روز سن داره

مهربان من

خانه نو

دختر گلم ما پس از گذروندن یه دوره سخت  بالاخره اسباب کشی کردیم اما چقدر خسته و اذیت شدیم.شما هم کلی با من و بابا یی خسته شدی اما خدا رو شکر با همت من و بابا کارهامون تمام شد و یه خورده کاریهایی مونده که باید انجام بشه.اتاقتم خیلی قشنگو وشاده.پر ار رنگ صورتی و بنفش.خداییی خیلی خسته شدیم و من فکر نمی کردم که اسباب کشی اینقدر دردسر داره.اما بهر حال دردسرش اگه یه جای خوب بری می ارزه.هفته گذشته هم تو مهدتون جشن نوروز بود که رفتی و کلی لذت بردی.شعر هفت سین رو هم کامل بلدی.این روزاهم که آخرساله و همه مشغول خرید شب عیدن.تا سال نو هم فقط سه روز مونده.امیدوارم سال 92 سالی پر از شادی و موفقیت باشه.به امید روزای خوب وبهتر.
26 اسفند 1391

روزهای آخرسال

عزیز من از اینکه مدتهاست که به دلیل کار و گرفتاری زیاد نتونستم خاطراتتو بنویسم  پوزش میخوام اما تو دختر خوبی هستی و مامانیو درک میکنی.این روزا اونقدر گرفتاریهام زیاده که نگو.درس و امتحاناتم ،کار و دفاع بابایی و خلاص کلی کار ریزو درشت.خوشبختانه اکثرش به خیر و خوشی انجام شد و الحق همکاری تو و بابا خیلی به من کمک کرد.مرسی از هردوتاتون.این روزا خیلی احساس میکنم بزرگ شدی و دیگه افکار و حرف زدنت و کارات بزرگتر شدن و این باعث شادی منه.اسمتو بدون اینکه نوشتن بدونی مینویسی و کلی از کلماتو می خونی تازه کلا موسقی هم میری و با بلزت کلی اهنگ برام میزنی.قربونت برم مامانی. اما بعضی روزا دل می خواد تو خونه باشی و نری مهد .الته من بت حق میدم اما خوب اگ...
7 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهربان من می باشد